یکــ دوستـتـــ دارمــ ... حتــی ازنـوع شُـل و ولـش ... از جانب تــو ..
قـوام مـی بـخشـد ... به وجودت در دلـم . . . کاش بـفهمـی . . .!
از آن دور دست
صدای سقوط دلم را شنیدم
شكست و شكست و شكست
نگاه صبورم
سقوط مرا دید
دیدم كه در خویش لرزید
دلم گر چه سنگی است درهم شكسته
ولی چشمهایم
پر از حسرت سرخ آن سوی
ناباوریهاست
می توان با یک گلیم کهنه هم
روز را شب کرد و شب را روز کرد
می توان با هیچ ساخت
می توان صد بار هم مهربانی را ، خدا را ، عشق را
... با لبی خندانتر از یک شاخه گل تفسیر کرد
... می توان بیرنگ بود
هم چو آب چشمه ای پاک و زلال
می توان در فکر باغ و دشت بود
عاشق گلگشت بود
میتوان این جمله را در دفتر فردا نوشت ::
خوبی از هر چیز دیگر بهتر است
قبـل از ایـن کـه عاشـقم شـوی
مـرا خـوب خـوب نگـاه کـن
مبـادا چیـزی از قـلم بیفتـد کـه بعـد هـا بـه چشمـت بیـایـد
هی روزگار...من به درک...خودت خسته نشدی از این تصویر تکراری زجر کشیدن من
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت